loading...
عشق
توحید بخشی بازدید : 5 پنجشنبه 21 فروردین 1393 نظرات (0)

گويند عشق آمدني بود نه آموختني. مي گوييم خير، عشق هم مانند هر پديده ديگري در زندگي مي تواند و بايد مورد شناسايي و ارزيابي قرار گيرد. مي گويند عشق کور است. مي گوئيم عشق کور نيست. ما کوريم که نمي توانيم شکل کاذب آن را از نوع واقعي تشخيص دهيم چون دانشي در اين باره کسب نکرده ايم و آنقدر از عشق بي اطلاعيم که وقتي به سراغمان آمد راه حفظ و نگهداري آن را بلد نيستيم.
به هر حال عشق ورزيدن هم سبکي دارد و فني و تکنيکي و تاکتيکي. ابعاد، انواع، عناصر و محتوي تشکيل دهنده عشق قابل بررسي و طبقه بندي است. چه بهتر که اين رموز و فنون را ياد بگيريم تا دل نبنديم به آن که شايستگي دلبندي ما را ندارد و در کنار خود حفظ کنيم آن را که شايسته ترين همسفر ماست و از روي غفلت و نا آگاهي و ناداني او را از خود نرانيم. برخلاف آن که مي گويند عشق گوهري زيبا نيست که وقتي مالک آن شدي به سرمنزل مقصود رسيده باشي و آن را به حال خود رها کني. عشق بذري و نهالي است که با دو دست کاشته مي شود و وقتي کاشته شد عاشق و معشوق هر دو بايد در حفظ آن بکوشند تا ببالد و رشد کند وگرنه پژمرده و زرد مي شود و مي ميرد.
وقتي از عشق مي گوئيم به عشق زميني ميان زن و مرد نظر داريم که موضوع و مسئله زندگي روزمره زمينيان است و با عشق عرفاني و مثالي و داستاني کاري نداريم. عشق زميني از چالش هاي مهم زندگي اکثر افراد است. اگر مبناي درستي نداشته باشد و به ازدواج بيانجامد داستان ملال آور يا فاجعه آميزي را رقم خواهد زد. و اگر به وصل نيانجامد مايه درد و رنج است. تاسف انگيز ترين حاصل نهايي غفلت و ناداني افراد که به شکست و زوال عشق منتهي مي شود، انکار و نفي اين تجربه انساني است تا آن جا که بالاخره پس از همه فراز و نشيب ها اکثر افراد به اين نتيجه مي رسند که عشق اصلاََ وجود ندارد يا دروغ است و اين يعني از دست دادن ايمان و اعتقاد به زندگي و نتيجه پايان واقعي قصه هستي دروني يک فرد. اين يعني نزيستن و سپري کردن بقيه عمر در زمستاني عاطفي که سرانجام با ظلمات مرگ پايان مي يابد.
به هر حال در اين ميانه روان شناسي هم حرفي دارد و داستاني که اگر آن را بخوانيم و بدانيم و تمرين و تجربه کنيم بهتر عاشق مي شويم، شايسته تر زندگي مي کنيم، با تدبير بيشتر عشق خود را حفظ مي کنيم و درصورت نياز پخته تر و بالغانه تر پايان آن را مي پذيريم و به راه خود ادامه مي دهيم.
عشق رمانتيک که اين همه درباره آن فيلم ، داستان و ترانه ساخته شده و مي شود و از نظر بعضي ها شرط لازم براي ازدواج است، به معناي امروزي آن از سابقه اي طولاني در تاريخ بشر برخوردار نيست. از قرن هفدهم و هجدهم است که کم کم سروکله اين عشق در زندگي انسان ها پيدا مي شود و اهميت مي يابد. حتي امروزه هم اين فرض که عشق بايد حتماَ در پيوند با ازدواج باشد استثناء است نه قاعده. معهذا عشق رمانتيک رويدادي است که به هرحال در زندگي بسياري از آدم ها تجربه مي شود حتي اگر به ازدواج منجر نگردد. عشق هميشه يک راز بوده، هست و خواهد بود. معهذا انسان کوشيده است تا در قلمروهاي گوناگون شعر، هنر، ادبيات و علوم به شناخت و تجزيه و تحليل آن نائل شود. روان شناسي عشق هم عرصه اي است که مي تواند مورد توجه قرار گيرد و يافته هاي آن در زندگي روزمره ما کاربرد داشته باشد.
عشق يک حالت عاطفي شديد شامل جذبه و کشش، شوق جنسي و توجه عميق نسبت به ديگري است. عشق به هرحال داراي يک مبناي مادي يا فيزيولوژيک و زيست شناختي است. غرايز جنسي رفتارهاي جفت جويانه را شکل مي دهند و عشق حاصل نهايي اين رفتارهاست. بي دليل نيست که عشق به معناي مورد نظر، پس از بلوغ جنسي رخ مي نمايد. اما از آن جا که هر امر معنوي داراي يک پايه مادي و طبيعي است و هر امر مادي نيز حاصل تکامل و بسط معنوي است، عشق بر مبنايي طبيعي آغاز مي شود اما مي تواند به درجه اي از کمال برسد که با هر تجربه معنوي انساني ديگر قابل مقايسه باشد.
بروز و ظهور عشق نيازمند شرايط و زمينه اي خاص است. هر فردي در هر زماني نمي تواند عاشق کسي ديگر شود. براي وجود عشق سه شرط عمده ذکر شده است. يکي ظهور برانگيختگي احساسي و عاطفي که داراي مبناي فيزيولوژيک در انسان است و هر قدر بيشتر باشد شور و هيجان عاشقانه بيشتري تجربه خواهد شد. دوم وجود فردي است که در فرهنگ زمينه اي عاشق سوژه يا موضوع مناسبي براي احساسات عاشقانه در نظر گرفته شود. عشق بدون معشوق بي معني است. اما تصوير و تعريف معشوق در فرهنگ هاي مختلف و نزد افراد گوناگون تفاوت دارد. شرط سوم بروز عشق وجود مفهوم عشق رمانتيک به معناي امروزي آن در زمينه فرهنگي انسان است که پيشتر گفتيم کلاً از تاريخي طولاني برخوردار نيست.
علاوه بر شرايط فوق چيزي که عاشق را به سوي معشوق مي کشاند جذابيت اوست که منعکس کننده ميزان دوست داشتن يا سرمايه گذاري عاطفي عاشق بر عشق و معشوق است. جذابيت نيز براساس عوامل شناخته شده اي وارد ميدان مي شود. يکي از اين عوامل همجواري يا نزديکي و مجاورت فيزيکي است. بدون اين همجواري عشقي شکل نخواهد گرفت. عامل دومي که جذابيت را افزايش مي دهد معامله به مثل است. ما کساني را دوست داريم که ما را دوست دارند. بيهوده نيست که مي گويند عشق، عشق مي آورد. و بالاخره سومين عامل موثر در جذابيت وجه فيزيکي آن يعني جذابيت جسماني يا زيبايي است که هميشه در طول تاريخ بشر مورد ستايش قرار گرفته اما معيارهاي آن در فرهنگ ها و جوامع گوناگون تفاوت داشته است. به طور معمول مردها بيشتر تحت تاثير جذابيت فيزيکي و جسماني زن ها قرار مي گيرند و حال آن که براي زنان موقعيت اجتماعي بالاتر مردان بر جذابيت آن ها مي افزايد.
عشق نيز مانند بسياري ديگر از روابط انساني داراي محتوايي مشخص است که از سه جزء نزديکي يا صميميت، شور يا تمنا و احساس تعهد تشکيل مي شود. صميميت در برگيرنده گرماي رابطه و درک و دوستي متقابل است. شور يا تمنا منعکس کننده تمايل شديد احساسي و برانگيختگي جسماني و فيزيکي نسبت به معشوق است. احساس تعهد نشان دهنده ميزان تعهد نسبت به رابطه فيمابين و کوشش براي حفظ و تداوم آن است.هريک از اجزاء فوق از لحاظ تعداد تنوع مي يابند و ترکيب آن ها انواع گوناگون عشق را به وجود مي آورد که عبارتند از رابطه بدون عشق، علاقه، شيفتگي، عشق تهي، عشق رمانتيک، عشق رفيقانه، عشق ابلهانه و عشق کامل که هر يک داراي تعريف خاص خود است. 
در ميان انواع فوق عشق رمانتيک و عشق رفيقانه اهميت بيشتري دارند. عشق رمانتيک همان عشق سرشار از سوز و گداز است که در آن تاکيد بر وجه احساسي است. اين عشق معمولاَ سرآغاز روابط عاشقانه است اما دير يا زود فروکش مي کند. در اين جاست که اگر عوامل سازنده عشق رفيقانه وجود داشته باشند عشق رمانتيک مي تواند تبديل به عشق رفيقانه شود و تداوم رابطه عاشقانه را تضمين کند. در غير اينصورت يا رابطه به پايان مي رسد يا درصورت ادامه هم از کيفيت ارضاء کننده و شادي بخشي برخوردار نخواهد شد. جالب است که پژوهشگران در هنگام بروز عشق رمانتيک از ميزان بالاي ماده اي شيميايي به نام فنيل اتيل آمين در انسان گزارش داده اند. البته نبايد تصور کرد که عشق رمانتيک تنها از احساسات ساخته شده است و تفکر نقشي در آن ندارد. در حقيقت عنصر برانگيختگي در عشق رمانتيک همراه با عناصر شناختي مشخصه آن، عشق شورانگيز را سرشار از اجزاء متشکله اي چون احساس، تحسين، ايده آل سازي و گاه وسواس عاشقانه مي کند. همين مجموعه حالت هاي پيچيده و هيجان برانگيز است که فرد را به سوي ازدواج مي راند .
اما عشق رفيقانه که ثبات و تداوم رابطه عاشقانه را تضمين مي کند بيشتر متکي بر ترکيبي از صميميت و احساس تعهد است و در آن شور و هيجان عاشقانه کمرنگ تر است يا فروکش کرده. خوشبختانه هميشه اين امکان وجود دارد که يک رابطه عاشقانه با عشق رمانتيک آغاز شود و اين عشق با گذشت زمان تبديل به عشق رفيقانه شود و بلوغ و تکامل يابد.
موضوع مهم دیگر سبک هاي عاشقي است. تنوع موجود ميان افراد بشر باعث مي شود که هر فردي سبک عاشقي خاص خود را داشته باشد. به عبارتي ديگر افراد از الگوهاي شناخته شده رفتاري در روابط عاشقانه خود پيروي مي کنند. شش الگوي مشخص رفتاري يا شش سبک عاشقي توسط روان شناسان شناسايي شده است که اکثر روابط عاشقانه از يکي از آن ها يا ترکيبي از دو يا چند سبک ديگر تشکيل مي شوند. نکته حايز اهميت اين است که ميان سبک هاي عاشقي افراد بايد توافق و هماهنگي و تا حدي تشابه وجود داشته باشد تا رابطه بتواند از محتوي و تداوم لازم بهره مند شود. در يکي از اين سبک ها يعني سبک اروس عشق به مبناي جذابيت فيزيکي و به طور خلق السائه رخ مي دهد. حال آن که در سبک دیگری به نام استورج عاشق ترجيح مي دهد که احساس تعلق و وابستگي خود را به آرامي پرورش و افزايش دهد. پژوهش ها نشان مي دهد که مردان و زنان از سبک هاي عاشقي متفاوتي استفاده مي کنند. 
همانطور که سبک هاي عاشقي گوناگون وجود دارد، الگوهاي مختلف تعلق و دلبستگي که ريشه در کودکي دارند در شکل گيري محتوي عشق و تعيين کيفيت آن نقش بازي مي کنند. ما درس عشق را از والدين خود مي آموزيم و بعدها اين درس را به شرکاي عشقي خود پس مي دهيم. چهار الگوي دلبستگي يا تعلق توسط روان شناسان مورد شناسايي قرار گرفته است. اين الگوها عبارتند از الگوهاي ايمن، دل مشغول، بيمناک و طرد کننده. اين الگوها نشان دهنده آنند که وقتي فردي وارد يک رابطه عاشقانه مي شود تعامل او با شريک عشقي اش چه ويژگي هايي پيدا مي کند و چه اندازه اين ويژگي ها منعکس کننده وجود آرامش، آسودگي و شادي در رابطه هستند يا برعکس تشويش، اضطراب و استرس را وارد رابطه مي کنند. افراد ايمن که از رابطه اي توام با احساس ايمني و اطمينان خاطر با مادر يا جانشين او در دوران کودکي برخوردار بوده اند به راحتي وارد رابطه مي شوند و در آن احساس امنيت مي کنند. خوش بين و معاشرتي هستند و در ارتباط با نزديکي و جهت متقابل مشکلي ندارند. گروه دل مشغول دائم در تشويش و اضطراب به سر مي برند و ناراحت اند و پيوسته نگران قطع رابطه هستند و به شدت وابسته و محتاج ديگران مي شوند. افرادي که در گروه بيمناک قرار دارند دستخوش نگراني از بابت ترک شدن و طرد شدن توسط ديگران و بي اعتماد به آنان هستند. و بالاخره گروه طرد کننده اصولاَ علاقه اي به نزديکي و صميميت ندارند و نسبت به ديگران بي تفاوت اند و از بروز هرگونه وابستگي حتي نوع سازنده آن هم گريزان هستند. اين الگوهاي تعاملي در ارتباط با نظري که فرد نسبت به خود و ديگران دارد و ميزان آسودگي يا تشويشي که در نزديکي با ديگران حس مي کند شکل می گیرند. اين الگوها در روابط گوناگون به چشم مي خورند و گاه ممکن است يک نفر در رابطه اي ايمن و در رابطه اي ديگر بيمناک باشد. 
عشق و سن موضوع قابل توجه ديگري است که باید به آن پرداخت. معمولاً عشق و جواني همراهان هميشگي يک ديگر به حساب مي آيند. اما پژوهش ها نشان مي دهند که در بسياري از موارد افراد مسن نسبت به زوج هاي جوان ديدگاه رمانتيک تري نسبت به عشق دارند. از سوي ديگر تفاوت هاي جنسي در عشق به صورت تفاوت عاشقي زنان، مردان رخ مي نمايد که البته نبايد در مورد اين تفاوت ها مبالغه کرد. اصولاً زنان و مردان برخلاف برخي تصورات شايع متعلق به دو سياره متفاوت نيستند و شباهت هاي ميان آنان بيشتر از تفاوت هاست. بسياري از اين اختلاف ها بيش از آن که ناشي از تفاوت جنسي باشد مربوط به نقش هاي جنسي است که توسط جوامع و فرهنگ ها تعريف مي شود. طبيعي است وقتي که زنان در جامعه منزلت اجتماعي پايين تري دارند و راه هاي زيادي براي ارتقاء اين منزلت وجود ندارد يکي از شيوه هايي که پيش روي آن ها قرار مي گيرد توجه و علاقه به محبوبي است که از طريق عشق يا ازدواج با او بتوانند به منزلت اجتماعي بالاتري راه يابند. به عبارت ديگر زن ها آگاهانه تر دست به انتخاب مي زنند ولي مردها چون محدوديت هاي اجتماعي زيادي ندارند احتياط کمتري نشان مي دهند و ممکن است تنها به خاطر زيبايي جمال يک زن عاشق او شوند و با او ازدواج کنند.
و بالاخره فراز و نشيب عشق و مرگ آن اخرین موضوعی است که به آن می پردازیم. نمي توان اميد داشت که عشق براي مدتي طولاني در بالاترين سطح احساسی خود باقي بماند. سرانجام تصوير شواليه سوار بر اسب سفيد يا پري افسونگري که عاشق آن شده ايم رنگ مي بازد و حضور واقعيت و مقتضيات زندگي روزمره وجود حقيقي انسان ها را نمايان مي سازد. بالاخره هر پديده اي تولدي دارد و تکاملي و مرگي و عشق هم از اين قاعده مستثني نيست.
هر رابطه اي از پنج مرحله کشش و جاذبه اوليه، ساختن رابطه، تداوم رابطه، زوال و خاتمه تبعيت مي کند. همان عواملي که دوام عشق را تضمين مي کنند اگر مفقود باشند عشق رو به زوال مي رود. مثلاً نابرابري در رابطه همان نقش مخربي را دارد که وجود بي عدالتي در جامعه بازي مي کند. طبيعي است رابطه اي که در آن بي منطقي، احساسات منفي، رفتارهاي مخرب و الگوهاي غير انطباقي بر منطق، احساسات مثبت، رفتارهاي سازنده و الگوهاي انطباقي تفوق يابند سرانجامي جز زوال و مرگ نخواهد داشت. اگر هم چنين رابطه اي مثلاً در قالب يک ازدواج به ظاهر تداوم يابد مانند بنايي پوشالي است که يا از محتوايي برخوردار نيست و يا به مجرد وزيدن بادي ناچيز فرو خواهد ريخت.شاید بتوان واقعیت را در عرصه های دیگر زندگی پنهان کرد و حتی گاه به خود فریبی روی آورد.ولی در مورد عشق که شاهد هستی است و در نزدیک ترین و صمیمانه ترین روابط میان انسان ها یعنی رابطه ی زن و مرد تجلّی می یابد نمی توان واقعیت آغاز و پایان و تولد ومرگ آن را پنهان کرد.
همیشه پایان نامنتظری هست
که باد با خود برمی انگیزد
سرنوشتی گشوده راز را 
در میان سرزمین سرگشته ی دلتنگی ها
تا خود آشکار شود
آنچه نمیتوانش پنهان کرد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    تا به حال عاشق شده اید؟
    گوگل



    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    تماس با ما

    ویدیوها

    گالری تصاویر

    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 317
  • کدهای اختصاصی
    چت انلاین